دوبار بخوان یا نخوان.
می گوید :رنگ غریبگی و یخش هنوز باز نشده در شنیده شدن دارم. فقط کافی است قدم بزنی. آنوقت خودکاری میبینمت که داستانی را پیش میبرد. چون فکر میکنم میدانمت از واژه بازمیایستی و ارشیو میشوی. سراپا انعکاس. من شمعم. سراپا سوزان. میدانمت. چه مضحک. خلاصه اش همین است. یک روز خودکار و یک روز سیاره ای دور که لمس اتمسفرش محال بنظر میرسد. بعضی کلمات مثل وصله ها فقط فضایی خالی را به ناهماهنگی پر میکنند. یا مثلا بعضی از آنها وقتی توسط کسی زیاد بکار میروند دیگر مبدل به یادآور عطر و ترانه ای از ان شخص میشوند. یا انهایی که به هم آمیخته و رنگ تازه ای میسازند. از من، کمی از تو و گریه به ما. نور، دوربین، حرکت. سایه ای بر بوم زمان. از این یکی خوشم میاید. حوصله ام را سر نمیبرد. این روز ها خیلی سر و ته ندارم. یکهو انگار نیاز دارم بگویم قبل از انکه فراموشم شود. فقط یک اهنگ کافی است .شهر ها صدا ندارند. حتی شهر های غرق در چراغ و ازدحام. وقت داری صدایی بسازی؟ من هم هنوز روی خرابه نشستم و یخم باز نشده. برای خودم زمزمه میکنم. از ان اهنگ های ساندکلودی.می گوید: روز و شب به یادتم,به خالی تر. میدانمت،چه تابشی.
آرشیو میشوی رو خوب اومدی
+ این روزها هم بیشتز سر و ته داشته باش لطفا